دلخواهی ها

ساخت وبلاگ

امروز روز آخری بود که سفره پهنه و دیگه الان باید کم کم جمع بشه و بریم برای حال و هوای زندگی و ادامه و بقیه کارا.

دو روز قبل یا سه روز قبل از اینکه سال تموم بشه با پی در پی ام دادنم باعث شد با هم راحت بشیم و صمیمی تر.اون ازم خواست که نحوه گفتگو هامون راحت تر باشه و برای خودمون بیشتروبیشتر از  ادبیات حررف بزنیم و از کتابها و کتابخونه ها و دست دوم فروشی ها بگیم و نقشه و شوق وذوق خودمونو بیان کنیم.

محبتش اوج میگفرت و نمیتونستم چطور جبران کنم اما من همچنا با پرت کردن خود وسط یه مبحث و یا موضوع که نه او تمایلی داشت نه خودم باعث میشدم ناراحتی هامو بیشتر بریزم بیرون.نتونم از پس مشکلات ذهنی خودم بر بیام و نتونم بهش بگم که موضوع فقط درون بهم ریخته نیست بلکه این بهم ریختگی درونی داره به بیرون سرازیر میشه و مثل دملی میونه که هر لحظه بدتر و بدتر میشه.

بداخلاقی هام و سراسیمه بودنم ادامه داشت.اینقدری که نمیتونستم براش بگم که محبتت قشنگه و لطف هات بی نهایت...اما حس سرخوردگی به خودم داشتم و نمیتونستم حس خیانت رو از زخودم دور کنم.حس خیانتی که داره به زندگی دو نفر وارد میکنم وی بیتفاوتم....شایدم بی تفاوت نبودم ....بی تفاوت نبودم ...موضوع فقط دوستداشتن یا نداشتن نبود بلکه راهی رو میخواستم پیدا کنم که شاید تا حالا بلد بودم و او میخواست بهم کمک کنه.

تا حالا خیلی راه های نصف و نیمه زیادی رو رفتم و میخواستم که به مقصدی برسم که تا حالا جز سرخوردگی برام چیزی نداشته.سرخوردگی های کاری جز شکستن روحیه خودم در تمام لحظه نداشته و بس.

نمیدونم با اوضاعی که پیش اومد همه راه هایی که بسته شد میتونم راه نصف و نیمه ام رو تموم کنم یا نه؟اصلا به مقصدی که میخوام میرسم یا نه؟

نمیدونم...واثعا نمیدونم.

اینقدر گیج و گنگ این زندگیم که حال ندرام بخوام براش صدای تو دلمو روش کنم و بهش بگم که کمکم کن...

حس میکنم حتی این توان کوچیکی که داشتم برای خوندن و نوشتن ازم گرفته شده.

تا وقتی کتابی دست میگیرم و میخونم فر میکنم جملات زیادی پشت ذهنم ترافیک کرده اما وقتی میام بنویسم هیچ چیز نمیتونه بهم کمک کنه که بنویسم.حتی خوندنم رو نصف و نیمه رها میکنم.بدتر از این تو این اوضاع همین احوالات مفت و بی همه چیز بوده که نصیبم شده.

اینجا جایی برای راحت شدن خودم اومدم.جایی ک بتونم پشت ذهن زخم خورده که سالها در پی دوست داشتن و یافتن خودشه وولی بازم نتونسته راهی رو پیش ببره و حتی یه بار هم نتونسته اون دلخواهی های خودشو بزار وسط سفره دلش.

 

روزای سرد...
ما را در سایت روزای سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zariii92 بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 5:08