بعد از مدتها

ساخت وبلاگ

نمیدونم بعد از چند وقته اومدم اینجا و چند دیقه پیش آخرین نوشته ای رو که تو صفحه ام جامونده بود ثبت کردم،فقط اومدم اینجا که حدقل خاطرات و روزمرگی هامو که کوچکترین چیزم بود بنویسم.اینقدر این روزها سرم شلوغ بوده و هست که نمیدونم کار نصفه نیمه رو تموم کنم و به تمام و کمال برسونم.از طرفی هر چقدر کار میکنم و از دل براش زحمت میکشم نتیجه نمیده ...فالوورهام دونه دونه اضاف میشه.انگار مثل امسال که خشک سالیه واسه فالوور هم خشک سالیه ...دست ساخته هایم و هنرم را در اینجا به نمایش گذاشتمart.zariviragoo

دوبار تبلیغ دادم که نتیجه کمی گرفتم ولی خودم از کارم راضیم ...گلدوزی ظریف و زیبا و بهترین متریال خیلی ارزشمنده ولی متاسفانه اصلا کسی ارزش چندانی قائل نشده...

داستان چاپ کردم...داستانی در مجله نه چندان آشنا ولی دلچسب بود که ثمر تلاش سه چهار ساله ام رو دیدم ....حالا تلاشم بر این هست که علاوه بر کارهای هنری و زندگی روزمره که سخت ترین کار دنیاست،داستان نویسی هم ادامه بدم.

از وقتی در اینجا کمتر اومدم نوشتنم هم کمتر شده و بطور کلی داستان نوشتنم باید با اینجا و کتاب خوندنم در یک راستا قرار بگیره

روزای سرد...
ما را در سایت روزای سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zariii92 بازدید : 41 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1402 ساعت: 6:36