تلاشم کم شده اما دست من نیست و یه روزایی تسخیر وقت و زمانی میشم که دست من نیستش و من نمیتونم از خودمو از وقت تلف شده ای که نصیبم شده نجات بدم.گاهی یه مهمونی و گاهی رودرواستی باعث میشه که نتونم از وقتی که دارم خوب استفاده نکنم و نتونم خوب از خودم بر بیام و این بنظرم خوب نیست و من تنها الان رو ندارم.ممکنه این زمان از دست دادنم باعث شه که دیرتر با فاصله بیشتری از جایی که میخوام قرار بگیرم....واقعا نمیدونم.گیج شدم و گاهی فکرم ته میکشه که نمیتونم حتی فر هم کنم و میام اینجا رو باز میکنم و شروع میکنم به تایپ کردن.نمیدونم چقدر خوبه اینجا.اما اینقدر میدونم که میتونم چیزایی که شاید نشه هیچ جایی ازش حرف زد و گفت ،اینجا راحت تر میشه تایپ کرد و تونست نوشت.پیدا کردن راهی که فقط با فکر کردن رو تختی نرم با ملافه ی سفیدی که هر شب روش دراز میکشی و بالشتی که مثل ملافه ت سفید هستش عرق کنی و فکر رو با قطرات عرقی که رو پیشونی میشینه یا اینکه موهات رو در هم آشفته میکنه میتونه اینجا آرامش خیال رو بدنبال بیاره.
روزای سرد...برچسب : نویسنده : zariii92 بازدید : 232