بارون

ساخت وبلاگ
تو بارون که رفتی شبم زیرو رو شد یه بغض شکسته رفیق گلو شد.

این موزیک سیاوش خیلی همیشه منو به یاد بارون مینداخت و خیلی بهم انرژی خوبی میداد و کلا یاد خاطراتی میکردم که وقتی داشتم گوش میدادم به این موزیک ....چه بلاها که با این موزیک سر من نیومد،چقداذیت شدم.چقد باانتظار دنبال میکردم عقربه های ساعت رو که زمان فرابرسه.و وقتی زمان فرارسید دیگه هیچی وهیشکی نبود جز خودم که گول زمانه وآدمهاشوخورده بودم ونمیشد به عقب برگشت.

الان که چند سال از اون اتفاقات گذشته دوباره با این سیل مهیب منو یادآور خاطرات تلخ کرد.خاطراتی که بنظرم ارزش خاطره هم ندارند وباید از ذهن پاک بشن.اما خب قسمتی از زندگی هست و من گذروندم.اما دوستندارم جز چیزایی باشه که یادم باشه.فراموش بشه بد نیست انگاری چیزی رو از دست ندادم بلکه تونستم کمی راحت تر با جای باز بیشتر ادامه بدم.

الان نوشتن از هر چیزی منو با این حال هوای بارونی سمت اون چیزی که نمیخوام هل میده.برا همین بهتره گاهی برای خودم باشم و از هوا و حالی که بیشتر میتونه منو بهم بریزه بزنم بیرون و سمت سوی راهی که نمیدونم کدوم کوچه میشه از سر گرفت ادامه داد.

اما میدونم نباید منتظر باشم و باید قدم بردارم تا بتونم که ادامه بدم راهی رو که میخوام. 

 

روزای سرد...
ما را در سایت روزای سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zariii92 بازدید : 205 تاريخ : پنجشنبه 19 ارديبهشت 1398 ساعت: 8:57