پیش فرض

ساخت وبلاگ
هر از چند گاهی که خستم میشه و دلم میگیره و نمیتونم هیچ کار مفیدی انجام بدم میام اینجا و با خودم کلنجار میرم که حس و حال درونم رو بنویسم و سخت میشه فهمید که حس و حالت دقیقا تعریفش چی میشه؟

لحظه به لحظه که به امتحانم نزدیکم میشم خسته میشم و میگم تو که قبول نمیشی و نمیتونی دس از اون چیزی که باید باشی بردار و خودت باش،خود بودن همونقدر سخته که برای کسی توضیح دادن ...توضیح به اینکه کی باشی و چی هستی و چطور هستی....همونقدر که باید سختی های راه روبزاری کنار و بتونی با تسلط بیشتر بنویسی و بخونی و قدم برداری ....وهزار هزار نکته ی دیگه ای که اصلا یادم نمیاد.

اینکه گاهی با هر چی که تو ذهنم دارم نمیدونم چرا نمیتونم خوب بنویسم و کلمات رو جابجا کنم و جمله بندی داشته باشم برا همین سکوت میکنم و هی پاک میکنم و دوباره مینویسم و پاک میکنم تا اخرش به ننوشتن منتهی میشه.اینکه هر روز یه قسمت خاصی از روحیاتم رو تعریف کنم شاید حال بهتری داشته باشم اما اینکه وقت کافی ندارم بهانه خوبی شده تا اینکه من بتونم حال خوب رو پشت گوش بندازم و چیزی ندونم از اینکه کجام و چیکار باید انجام بدم و ندادم.

حال خوب و حالهای خوبی که با درس و امیدوموفقیت داشت ادامه میداده دوباره چیزایی که نباید به ذهنم راه پیدا کنه یا الان وقتش نیستش میاد و مثل مار زنگی هی داد میزنه و بیداد میکنه و حرص منو در میاره.چه عشقی بالاتر از اینکه وقتی داری درس میخونی یه چیز بیاد و ذهنت رو درگیر کنه و بعد ول کن ماجرا نباشه تا اینکه چند خط بنویسی و حال دلت رو تخلیه کنی و ذهنت رو به قهوه و ماجرای تلخ شدن دهنت.!!!

نمیدونم چند روز از روزایی که باید میخوندم رو تلف کردم و وقتی سر جلسه امتحان میشنم به چی فکر میکنم،اما میدونم ته همه اون نخوندن ها و این نخوندن ها میشه یه حسرت که همش به خودم سرکوفت بزنم.دیگه واقعا تهش رسیدم که اگر قبول نشم و دردسرایی که این چنینی دارم بیشتر میشه و حجم بیشتری از ذهنم رو درگیر میکنه و نمیتونه به موفقیتی که میخوام برسم.دوستدارم روزای خودمو با چیزی که برنامه ریزی کردم دنبال کنم.اینقدر روزا کم شده که جای هیچ حرفی رو برام نزاشته و دارم سعیم رو میکنم که بتونم ادامه بدم.بهتر و بیشتر از قبل ادامه بدم.هر چیزی رو که میتونم و میدونم برام بهترینه برای خودم بیارم و به سرانجام برسونمن.

نوشتن حال دلم رو خوب میکنه چیزی که شاید آرزوی خودم بوده و نتونستم از پس خوبی هایی که برای خودم نهدارم بر نیومدم این نوشتن کمک میکنه که حال دلم بیشتر از هر چیزی خوب کنه.تنها کمک کننده به من تو این شبا و روزایی که باید بخونم و تنهایی و امیدو همه مواردی ذهنی که باید داشته باشم و معمولی شده برام ،کنار بیام.

با عصر جمعه پایان تعطیلات هم باعث میشه که من بیشتر به خودم بیام و بیشتر به درس وخودم رسیدیگی کنم.

همینقدر دوستدارم تو این امتحان موفق بشم و خوشحال که هر ورزشکاری دوستداره تو المپیک موفق بشه.الهی به امید تو ....

روزای سرد...
ما را در سایت روزای سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zariii92 بازدید : 220 تاريخ : پنجشنبه 19 ارديبهشت 1398 ساعت: 8:57