روزای سرد

ساخت وبلاگ
امروز خسته و کوفته از روز قبل افتادم روی مبل...البته مبل خونه ی خودمون نه،جایی که بچگی گذشته و حالا بزرگسالی ام...شاید بچگیم از اینجا خوشم نمی اومد ولی الان دوستدارم اینجا رو تصاحب کنم و بهش رسیدگی کنم و کلا شیک و پیکش کنم.روز قبل روز پدر بود و مهمون داشتیم‌‌‌...روز خوبی و خسته کننده ای بود ولی خوش گذشت...مامان مرغ خوشمزه ای پخته بود و لوبیا پلوی خوشمزه ای درست کرده بود...دلم میخواد الان تهدیگشو بخورم و زیر دندونام خرچ خرچ کنه. روزای سرد...ادامه مطلب
ما را در سایت روزای سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zariii92 بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 16:18

هر روز و هر بار ایده و ذهنیت های جدیدی از نوشتن میاد سراغم اما اصلا دیگه نمیتونم با گوشی تمرکز بگیرم و بنویسم.حتما حتما باید لپ تاپم باشه که تو اتاقم در یک حالت تایپ کنم‌.مثل قبل نیستم.واسه هرچیزی تمرکز میخوام.واسه خوابیدن،نوشتن،خوردن،کار کردن های هنری و کتاب خوندن و فیلم دیدن،...شاید عصبی تر شدم و این کارها بیشتر منو آرومم میکنه...بیشتر بهم انگیزه زندگی کردن میده .زندگی که بیشتر موهامو سفید کرده دیگه باید چطور انگیزه و امیدی داشته باشم که راحت تر ادامه بدم؟نمیدونم....قبلا آدمهایی بودن که بهم انگیزه میدادن،از حرف زدن باهاشون راحت بودم ولی الان اونا هم نیستن و من تنهاترینم که دنبال راه خوبی برای نوشتن داستانهام هستم.نمیدونم میتونم مثل هم سن و سالهای خودم،داستان بنویسم و شعر بگم،اما میدونم خیلی از مسیر نوشتن جدا شدم.هر چند وقتی تو اوج شکوفایی نوشتن و کارهای هنریم بودم ضربه های سخت و کثیفی خوردم که هنوز جبران نشده،نمیدونم چطور میشه این همه وقت تلف شده رو جبران کرد که بشه بهتر نوشت،بهتر و با تمرکز یا بدون دغدغه خوند و کار کرد؟اصلا هیچی نمیدونم و کلمات هم برای من بیگانه اند که بتونن منو راهی جایی کنند که دنبالش سالها دویدم و خواستم خودم باشم اما نتونستم و نشد ...نمیدونم هنوزم فرصتی براش هست یا نه ولی تک قدم هام رو فشرده برداشتم روزای سرد...ادامه مطلب
ما را در سایت روزای سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zariii92 بازدید : 42 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1402 ساعت: 6:36

نمیدونم بعد از چند وقته اومدم اینجا و چند دیقه پیش آخرین نوشته ای رو که تو صفحه ام جامونده بود ثبت کردم،فقط اومدم اینجا که حدقل خاطرات و روزمرگی هامو که کوچکترین چیزم بود بنویسم.اینقدر این روزها سرم شلوغ بوده و هست که نمیدونم کار نصفه نیمه رو تموم کنم و به تمام و کمال برسونم.از طرفی هر چقدر کار میکنم و از دل براش زحمت میکشم نتیجه نمیده ...فالوورهام دونه دونه اضاف میشه.انگار مثل امسال که خشک سالیه واسه فالوور هم خشک سالیه ...دست ساخته هایم و هنرم را در اینجا به نمایش گذاشتمart.zariviragooدوبار تبلیغ دادم که نتیجه کمی گرفتم ولی خودم از کارم راضیم ...گلدوزی ظریف و زیبا و بهترین متریال خیلی ارزشمنده ولی متاسفانه اصلا کسی ارزش چندانی قائل نشده...داستان چاپ کردم...داستانی در مجله نه چندان آشنا ولی دلچسب بود که ثمر تلاش سه چهار ساله ام رو دیدم ....حالا تلاشم بر این هست که علاوه بر کارهای هنری و زندگی روزمره که سخت ترین کار دنیاست،داستان نویسی هم ادامه بدم.از وقتی در اینجا کمتر اومدم نوشتنم هم کمتر شده و بطور کلی داستان نوشتنم باید با اینجا و کتاب خوندنم در یک راستا قرار بگیره روزای سرد...ادامه مطلب
ما را در سایت روزای سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zariii92 بازدید : 40 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1402 ساعت: 6:36

رسیدم به جایی که آشنایی بهش ندارم.به جایی از ندانستن و نفهمیدن.نمیدونم کجام و دارم چیکار میکنم.به عکس همه ی روزایی که از دریا متنفر بودم دلم دریا میخواد....دلم میخواد برم پیشش و ازش بپرسم:تو بغلت جا هست واسه یه آدم خسته؟میشه منو بغل کنی؟میشه پیشت باشم تا حالم خوب شه؟میشه سخت نگیری و نصیحت نکنی تا من بخوابم؟خیلی بخوابم...خیلی...دریا ساکته و هیچی نمیگه...نه اونقد ساکت ولی یدفعه ای با یه تَشر تند میاد و تو رو خیس میکنه و به خودت میایی و میبینی خودت ولباسات خیس شدی...پاهات تو ماسه ها سنگین شده و فرو رفته ...باید یکی تو رو هُل بده که بتوتی راه بری...اما خسته ام...خیلی خسته...خوابم میاد ...خیلی خوابم میاد روزای سرد...ادامه مطلب
ما را در سایت روزای سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zariii92 بازدید : 71 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 13:39

نمیدونستم بعد از چند هفته دوباره برمیگردم به روال قبل

اصلا قرار نبود اینجوری بشه ...ولی دوباره اینجوری شد...اشکال نداره...سخت تر از اون روزا نبود که گذشت اگر زنده موندم این روزا هم میگذره و قوی ت پیش میرم

روزای سرد...
ما را در سایت روزای سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zariii92 بازدید : 59 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 13:39

هر بار به خودم تلنگر میزنم که بنویسم.حتی اگر خاطرات روزمره باشد و توان نوشتن نداشته باشم باز هم اندکی نوشتن بهتر از ننوشتن است.اما روزمرگی و عادت ها و یا شاید دلزدگی از زندگی باعث شده که نتونم حتی اینجا هم بیام و بنویسم.دوست داشتن سخت بود سخت تر شده.قبول شدن تو امتحانات و ملاک درست زندگی کردن ها به خلقیات و رفتارهای تو نیست و ظاهر زندگیت قبولی تو هست.دوست دارم از اینجا برم.برم جایی که بتونم کار کنم وبدون درد سر باشم.این چند وقته به اندازه ی کافی با حرفهای دیگران بهم ریخته شدم که نتونستم حتی یه روز رو راحت بدون سر درد و بدون اینکه بگن هنوز مجردی ،بگذرونم.چقد رویا و آرزو دارم و چقد سخت شده روحیاتم.چقد دارم دنبال خودم هستم که باشم و بخندم.چقد روزهام از کسل بودن و ناشادی میگذره.چقدر هنرهام کور شدن و ذهنم از فضولات حرف مردم پر شده.چقدر این روزها رو باید تحمل کنم؟چقدر و چند روز باید این حرفها و فضولات نشخوار ذهن من باشه و من در بین ملافه و روی تختم درجا بزنم؟چرا و برای چی باید از این همه آدم که هیچ بویی از انسانیت نبردن باید تحمل کنم؟خوندن کتاب دیگه از دستم خارج شده و حتی کتابهایی که میخونم خیلی بهم چیزی نمیفهمونه.نمیتونم بنویسم و این دردناک ترین حالیه که دارم.نوشتن خیلی آرومم میکرد ...از اینکه از پارسال تا الان چیزی ننوشتم و تنم دستخوش روزای گرم و سرد و ناخوشایند و دلهره آور شده بیشتر از زندگی بیزارم کرده.حالا که اومدم اینجا بیشتر سعی میکنم بنویسم، حتی اگر جملات نامفهوم باشند،تا راهی برای خروج این فضولات آدمهای زندگی باشند... روزای سرد...ادامه مطلب
ما را در سایت روزای سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zariii92 بازدید : 66 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 13:39

تو ذهنم هزار هزار نوشته ی بی سرانجام هست.نوشته ها و داستانهایی که نیاز به تمرین دارند و دوست دارند به روی صفحه نوشته بشن.اینقدر تو این دو سه روز که ذهنم درگیر بوده دوست داشته به یه آرامشی از نوشتن و خوندن برسه.به زور گروهی که با بچه ها داریم خوندن هفته ای یک داستان رو انجام میدم ولی نوشتن اصلا و ابدا...حتی اون دو داستان هم که تو ذهنم بود و نوشتم چند هفته قبل،حس میکنم اصلا خوب نیس و نیاز به تمرین بیشتر و بازنویسی بیشتری داره.اومدم اینجا که شاید با خودم مکالمه و مکاتبه داشته باشم تا بتونم ذهنمو از آلودگی های فکر باز کنم...بتونم کمی از حس های نهفته و بهم ریخته دور بشم .هرچند تو این چند ماهه خیلی سعی کردم که اینطور باشم.اما نشده.حتی سفر و رفت آمد های جدید یا مکاتبه های پی در پی با همه آدم های شبیه به جنس خودم نتونسته منو از چیزی که تو ذهنمه دور کنه.تمام وجودمو بهم ریخته و منو نمیتونم سرپا بایستم و برای خودم تلاش کنم.چرا بودن بعضی از آدمها اینقدر تو رو بهم می ریزه؟چرا بودنشون رو نمیتونی فراموش کنی و میدونی هزار هزار فرسخ اونورترن؟در واقع میدونی بهت هیچ ربطی نداره و هیچ جای زندگی تو نیست ولی بازم خودتو ذهنتو دلتو می سپاری دست باد و میفرستیش بره همونجا که هزار فرسخ دوره و بعد با یه کیسه ی پر آب سنگین میاد تو گلوت و هی برای خفه کردنت بهت فشار وارد میکنه.هیچ راهی جز سکوت نداری،یا اینکه در نهایت چشاتو تَر کنی و یا بعدش خیلی هنرمند باشی خودتو وادار به کار کردن کنی.کاری چه دوست داشتنی باشه و چه متنفر ...چقدر چنگ میزند...مدام چنگ میزند و می کشد توی صورتم هر چه بود ...از حال تا به گذشته...بی ربط بودنم را با ناخن های تیزش نقش می اندازد و روایت میکند تو هیچ ربطی به من نداری.تو هیچ چیزی نیست روزای سرد...ادامه مطلب
ما را در سایت روزای سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zariii92 بازدید : 104 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 9:09

تماما بریده ام...برشی از ستون فقرات تا اعماق زمین.همراه با گدازه های درونی اش...سوخته ام همراه روزها...سوختنی از جنس پاییز و زمستان روزای سرد...
ما را در سایت روزای سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zariii92 بازدید : 100 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 9:09

دلتنگ لحظه هام...لحظه هایی که فکر میکنم هیچوقت بر نمیگردن.

دلتنگ اینم همه حس های خوبمو براش خرج کنم

اما اون چی؟

دلتنگ کیه؟چیه؟

میدونم حال نداره من پیام بدم و هزارتا چیز دیگه که فکر میکنم همیشه گفته و الانم میگه،اما با همه ی سر شکستگی ها بازم میرم سراغش ،چرا نمیدونم؟؟؟!!!

روزای سرد...
ما را در سایت روزای سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zariii92 بازدید : 99 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 9:09

گفته بودی شاید مثل روزای قبل نشه،گفته بودی همین این حرفا رو تکرار نکنم...نمیدونم شاید تو خبر داشتی و من بی خبر بودم...هرم نفس هات دلتنگی ها رو بوجود آورده ...نمیدونم فقط بی نهایت سردرگم این روزهام و بی نهایت از حال خودم دگرگونم و اذیت میشم و نمیخواد این روزها به شکل عادی خودش برگرده...

نمیدونم ...فقط امیدوارم بهتر بشه این روزا

روزای سرد...
ما را در سایت روزای سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zariii92 بازدید : 144 تاريخ : چهارشنبه 22 تير 1401 ساعت: 22:11