الان اخر هفته هستش و انگاری حرف بقیه درست از اب در اومد..من نمیتونم..این هفته همش گرفتار این اون شدم و خودم دنبال این و اون کردم که اصلا سراغ درس نرم یا اینقدر کم خوندم که جبران نمیشه
نت برداری رو تموم کردم و تونستم اون درسی رو که میخواستم برای تست ها اماده باشم اما اینکه درس بخونم یه چیز دیگس
هفته قبل خیلی بهتر بودم نمیدونم چرا بجای پیشرفت دارم پس رفت میکنم وادامه دان برام سخت شده.
دلیلش من نیستم و این دلیل از کجا میاد نمیدونم
فقط دلم میخواد ادامه بدم بدون اینکه صدای کسی رو بشنوم ازخواب بیدار شم و به همه کارایی که خودم دوستدارم برسمو نه به خیال کسی دیگه باشم و برای کسی دیگه باشم.اینقدر تو سختی گیر افتادم و خودمو با نت به این در اون در زدم که انگاری از خستگی فرار کنم.روزهام بدتر وبدتر دارن میگذرن و من دوستدارم بهترین لحظه ها رو درس بخونم...لعنت به این زندگی که همه جا برای من کم گذاشته
همش منتظر کتابام بودم اما وقتی رسید بدتر جا زدم بدتر عقب افتادم.
فردا رو تلاش میکنم و این هفته ای که گذشت رو نادیده میگیرم
روزای سرد...برچسب : نویسنده : zariii92 بازدید : 181